چگونه فتفوبیا من را از دریافت کمک برای اختلالات خوردن من جلوگیری کرد
تبعیض در سیستم مراقبت بهداشتی به این معنی بود که من برای کمک به آن تلاش کردم.
اشتراک در Pinterest
چگونه ما میبینیم که شکلهای جهان که ما انتخاب میکنیم - و به اشتراک گذاری تجربیات قانع کننده میتواند چگونگی رفتار ما با یکدیگر، برای بهتر است. این دیدگاه قدرتمندی است.
اگر چه اختلالات خوردن من شروع شد، زمانی که من 10 ساله بودم، چهار سال طول کشید تا هر کسی بر این باور بود که من یکی هستم - نتیجه عدم وزن بدن است که اغلب با اختلالات خوردن مرتبط است.
قبل از تشخیص من، من به برنامه Watch Watch Watch فرستاده شدم. همانطور که معلوم شد، این میتواند منجر به نبرد 20 ساله من با bulimia شود، و در نهایت anorexia nervosa.
من حدود دو هفته به رژیم غذا رفتم و وزن کم در طول ماه بود. اما دو هفته بعد آن را مانند این سوئیچ روشن شد. ناگهان، من نمیتوانستم بنگینگ را متوقف کنم
و من وحشت زده شدم
من نمیتوانستم فهمیدم چرا کنترل کمتری داشتم وقتی که من به شدت میخواستم وزن بیش از هر چیز در جهان را از دست بدهم.
من در اوایل آموخته بودم که نازک باشد که در خانواده ام عاشق شود، و در نهایت، من هر روز تمیز میکردم. من به وضوح به یاد داشته باشید به مشاور مدرسه در سن 12 سالگی در مورد آنچه انجام میدهید صحبت میکنم. من احساس شدید از شرم به اشتراک گذاری این با او.
وقتی او این را به والدین من گزارش داد، آنها اعتقاد نداشتند که به دلیل اندازه بدنم درست بود.
مطالعات نشان داده است که پیش از این اختلالات خوردن تشخیص داده شده و درمان شده است، و نتایج درمان بهتر است. اما به دلیل حجم بدن من، تا زمانی که اختلالات خوردن من در سن 14 سالگی از کنترل خارج نشد، حتی خانواده ام دیگر نمیتوانستند انکار کنند که من مشکلی داشتم.
با این حال حتی بعد از اینکه تشخیص داده شد، وزن من به معنی دسترسی به درمان مناسب هنوز یک نزاع شدید بود.
از سن خیلی زود متوجه شدم که اندازه من به معنی دسترسی محدود به درمان است
از روز اول متوجه شدم که موانع در اطراف هر گوشهای که برای دستیابی به کمک نیاز داشتم، تقریبا همیشه به خاطر وزن من بود. در طی اولین درمان من، به یاد نمیآورم خوردن نیست و دکتر من در بخش به خاطر از دست دادن وزن من را تبریک میگوید.
"شما در این هفته وزن بسیار زیادی از دست دادید! نگاه کنید به چه اتفاقی میافتد هنگامیکه شما متوقف bingeing و تمیز کردن! "او اظهار داشت.
من خیلی سریع آموختم چون کم وزن نبود، خوردن اختیاری بود - به رغم داشتن اختلال خوردن. من برای رفتارهای دقیق همان که برای بدن فردی کوچکتر بود نگران کننده بودم.
بدتر از همه، بیمه من تأیید کرد که وزن من اختلالات خوردن من را بی اهمیت ساخته است. پس من فقط پس از شش روز درمان به خانه فرستاده شدم.
و این فقط شروع بود.
من بیشتر از نوجوانانم و اوایل دهه 20 را صرف درمان و درمان بی خوابی میکنم. و در حالی که من بیمه عالی داشتم، مادرم در آن سال با شرکت بیمه من مبارزه میکرد، تلاش برای مبارزه برای به دست آوردن طول درمان من مورد نیاز است.
بدتر از همه، پیغام مداوم من توسط کسانی که در زمینه پزشکی داده بودند، این بود که همه چیز مورد نیاز من، نظم انسانی و کنترل بیشتر برای رسیدن به بدن کوچکتر است که من به شدت خواستار آن بودم. من به طور مداوم احساس ناراحتی کردم و معتقدم که من ضعیف و مخرب بودم.
مقدار نفرت و شرمساری که من به عنوان یک نوجوان احساس کردم، نامعلوم است.
با خوردن من به خودم آسیب رسانده بود - اما جامعه به من متفاوت بود
در نهایت، اختلال خوردن من به بیحسی تبدیل شد (برای خوردن اختلالات در طول سال بسیار رایج است).
خیلی بد بود که یکی از اعضای خانواده یک بار از من خواسته بود غذا بخورد. به یاد داشته باشید حس عمیق تسکین را احساس میکنید، زیرا برای اولین بار در زندگی من، مجوز مورد نیاز برای مشارکت در چیزی که برای بقای بدن من ضروری است، داده شد.
با این حال، تا سال 2018، من به طور رسمیتوسط گروه درمان من تشخیص داده نشد. با این حال، حتی اگر خانواده، دوستان و حتی ارائه دهندگان خدمات درمانی از محدودیت شدید من نگران باشند، این واقعیت که وزن من به اندازه کافی پایین نبود، به این معنی بود که گزینههای دریافت کمک، محدود بود.
در حالی که من هر هفته یک درمانگر و متخصص تغذیه را دیدم، من خیلی سوء تغذیه بودم که درمان سرپایی من به اندازه کافی در کمک به مدیریت رفتارهای خوردن ناخوشایند من بود.
اما پس از بسیاری از متقاعدین از متخصص تغذیه، من موافقت کردم که به یک برنامه سرپایی محلی بروید. همانطور که مورد در اغلب موارد در طول سفر مراقبت از من بود، برنامه من را قبول نمیکند زیرا وزن من کم بود به اندازه کافی. من به یاد دارم که تلفن را قطع کرده و به متخصص تغذیه میگویم که به طور واضح اختلالات خوردن من جدی نیست.
در این نقطه من به طور منظم از بین رفته بودم، اما برنامه بیمارستانی که من را به حال خود رها کرد، من را به شدت از اختلالات خوردن من محروم کرد.
حتی با نزدیک شدن به پیدا کردن درمان مناسب، من هنوز با فتفوبیا از ارائه دهندگان مراقبتهای بهداشتی مواجه شدم